سرهنگ قذافی: پایان یک دوران و آغاز دورانی جدید
سرهنگ قذافی سرانجام ناگزیر شد شب یکشنبه سیام مرداد ماه 1390 بگریزد و مردم را با ویرانیِ بزرگ زمان حکومت استبدادی خود رها کند. سرهنگ قذافی چهلودو سال بر لیبی حاکم بود. نگرشِ قذافی به حکومتها و مردم براستی شگفتانگیز بود. سرهنگ مسلمان متعصبی بود که در کنگرههای سالانهیِ حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به عنوان میهمان شرکت میکرد، در زمان حج مسلمانان در نزدیکیِ خانهیِ کعبه خیمه برپا میکرد و به برگزاریِ آیین حج میپرداخت. تلاش میکرد رهبر مسلمانان جهان شود، به گرایشهای «پان عربیسم» لبخند میزد، ناگهان از رهبران کشورهای عربی دور میشد و به فکر اتحاد کشورهای افریقایی میافتاد. در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال 2010 منشور سازمان ملل را پاره میکرد، شورای امنیت سازمان ملل را سازمانی فئودالی مینامید و خود در کشورش همچون یک فئودال حکومت میکرد. قذافی برای نابودی سرمایهداریِ جهانی به ترور روی میآورد، و مردمِ کشور خویش را نیز گرفتار وحشتِ تروریسم میکرد. در چهل و دو سال حکومت قذافی در لیبی، کشور بزرگ و ثروتمند لیبی دگرگونیهایِ شگرفِ دههیِ هشتاد میلادی را نادیده گرفت، مردم در بیچارگی خود ماندند و کاری در گسترش آگاهی همگانی انجام نشد. صدایِ قذافی در سراسر جهان شنیده میشد، اما در داخل کشور لیبی مردم سایهیِ مشتِ آهنین او را بالای سر خود میدیدند. سرهنگ قذافی از رهبرانی بود که پایداری در حکومت او را نخست فاسد و سرانجام به انسانِ ابلهی تبدیل نمود. فساد و حماقت از نتایج قدرت پایدار یک رهبر در کشوری هستند.
قذافی نیاز زمان را هرگز درک نکرد. قذافی پس از سقوط نیز در دنیای وهمی خویش زندگی میکند. او مردم لیبی را دوستدار خود میپندارد. قذافی در چهلو دو سال گردنکشی در لیبی، مردم را به پستیِ تسلیم ناچار کرده بود. قذافی هرگز ندانست که مردم شکست خورده در برابر حکومتِ زورگو، چارهای غیر از نشان دادن عشقِ ساختگی به حاکم مستبد ندارد. قذافی هیچگاه به این آگاهی نرسید که رابطهیِ حاکمِ مستبد با مردم بر پایهیِ «فریب» بنیان نهاده میشود. او مردم را فریب داد، و مردم هم او را فریب دادند. زمانی که به کمک مردم نیازمند شد، مردم در برابر او ایستادند و سرنگونش کردند. قذافی در سال 1969 به قدرت رسید. در آن زمان مردم در محدودهیِ مرزهای جغرافیایی ملی خود در فضایِ وحشتبار جنگِ هستهای به سر میبردند و نیازمند زورگویی بودند که برایشان امنیت ایجاد کند. قذافی و حاکمان زورگویی مانند او امنیت را به بهای ویرانیِ کشور و بستن زبانِ آگاهان جامعه ایجاد کردند و امنیتِ ساختگیِ آنها ناگهان از هم پاشید.
دههیِ هشتاد در سدهیِ بیستم میلادی نگرش انسان را نسبت به هویتِ خویش و حکومت دگرگون ساخت. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و گسترش ناگهانی آگاهی مردم از حقوقِ شهروندی خویش جهان را وارد دوران «چندگرایی» و «آزادیخواهی» نمود. رسانههای همگانی به سرعت انسان را در پیوندی پویا با انسانهای دیگر قرار دادند و گرایشهای کهنِ ملی رنگ باخت. کوچهای فردی و گروهی آغاز شد. انسانِ مدرن در پی یافتن مکانی آزاد برای زیستن براه افتاد. سخنان گذشته قداست و معنای خود را از دست داد و دوران جدید، سخن جدیدی از نگرش انسان به هستی را آغاز کرد. «تغییر» اصل حاکم بر روابط بشری شد. حاکمیت اصل تغییر بر ذهنیت انسان مدرن سبب شد او نتواند حاکمیت فرد یا گروهی را به مدت طولانی تحمل بنماید. انسان به این اندیشه رسید که حتا بهترین شکل حکومت هم نباید بیش از هشت سال بر مردم حاکم باشد. علاقه به سیستمها جایگزین شیفتگیِ دیوانهوار به یک فرد شد و افراد زورگوی کهن از حاکمیت بر کشورها بر افتادند. توفان «تغییر» کشورهای عربی را در نوردید. امروز لیبی دچار دگرگونی شد، روزهای دیگر کشورهای دیگر نیز چنین کار شگرفی را تجربه خواهند کرد. علی عبدالله صالح در یمن، بشار اسد در سوریه و دیگر حاکمان مستبد ناگزیر هستند تسلیم ارادهیِ مردم بشوند. اسرائیل نیز دگرگون خواهد شد. دگرگونی اسراییل از طریق گسترش خواستهای یکسان یهودیان و مسلمانان برای زندگی آرام و مدرن در کنار یکدیگر و در کشوری بنام «اسراطین» خواهد بود. حکومتها قدرتِ «مردمشکن» خود را از دست خواهند داد و مردم با اندیشهیِ روشنفکرانِ آگاه و مدیریتِ گروههایِ نوین شهری روشهای نوین زیستن را تجربه خواهند کرد.
دگرگونیهای شگفتانگیز در کشورهای خاورمیانه و افریقا پایان دورانی را گواهی میدهد که دستاوردش جنگ، ویرانیِ زمین، فقر، بیماری، نفرت، فریب و کوچهای ناگزیر بود. دوران گذشته با حاکمیت سرمایهداری و حاکمانِ مستبد شناخته میشد. حاکمان مستبد پیاپی سقوط میکنند. سرمایهداری جهانی هم دچار بحرانِ شدیدی شده است. به گمان من، دوران نوینی پدیدار میشود. مرگ مردم افریقا از گرسنگی، کمشدن منابع آبی و گسنرش خشکی در طبیعت سراسر جهان، حاکمیت باندهایِ خشن حکومتی بر مردم بخش بزرگی از جهان و همچنین نیرو گرفتن گروههای آگاهِ جوامع بشری شرایط را برای ایجاد نظم نوین جهانی آماده میکند. زمان ایجاد عدالت اجتماعی در جوامع انسانی فرا میرسد. عدالتِ اجتماعی پس از محو تعصباتِ نژادی، ملی، دینی و ایدئولوژیک کهن و گسترش آگاهی همگانیِ مردم اجرا خواهد شد. عدالت اجتماعی را گروههای کوچکی از آگاهان «براستی» تحصیلکرده و انساندوست میتوانند اجرا کنند. مدیریت گروههای آگاه و انساندوست در توالی هشت سال خواهد بود و سیستمهای جدی بازرسی بر پایهیِ روشهای علمی کار آنها را کنترل خواهد کرد. آنگاه انسان رشد خواهد کرد و زیستنِ شاد و آزاد، روش و هدفِ زندگی خواهد شد. من به فرارسیدن چنین روزهایی امید بسیار دارم.
من نیز هم.
لوران باگبو رو که با زیر پیراهن از مخفیگاهش کشیدن بیرون.البته قبلش کتک مفصلی خورده بود.بن علی که تو یک کشور غریب سکته کرده معلوم نیست زنده است یا مرده. مبارک هم که تو قفسه. صدام رو هم که از کانال فاضلاب پیداش کردن.اسد هم که 6 ماهه زن وبچه رو فرستاده لندن. صالح هم که به زور دوا و دکتر زنده است. قذافی هم که از کانال فاضلاب فرار کرد.عجب سرانجامی دارن دیکتاتورها.
به شگفتی های سرهنگ اضافه کنید سخنان جدیدش را که از هوادارانش خواسته لیبی را به آتش بکشند! این بحث اسراطین رو من اولین بار از شما می شنوم! هرگز به اتحاد این ملل فکر نکرده بودم بلکه در بهترین حالت تحمل یکدیگر به عنوان کشورهای همسایه در نظر گرفته بودم....یادم به جان لنون افتاد و آهنگ تصور کن. راستی نمی دانم این ویدئو را دیده اید یا نه: http://www.youtube.com/watch?v=3piAwaLRMaM&feature=player_detailpage اگر ندیده اید، شاید بد نباشد سری بزنید. جالب اینجاست که شما تمام بدبختی های امروز را مقدمه ای برای نظم نوین جهانی می دانید و من نشانه ای برای بیشتر شدن خفقان و فریب و گرسنگی و زشتی و پلیدی و بدی های این چنینی!
قذافی با پافشاریش به حکومت با وجود اعتراضها, هم خودش را به لجن کشید و هم چند تا کاری که در دهه 60میلادی کرده بود را مثل کمک کردن به گروه چپی"بادرماینف"در المان یا کمک به جنبش استقلال "ایرلند
آن روز که خواهد آمد انشاالله. البته من یکی که نوهایم هم فسیل شده اند تا آن روز! بیشتر از این بنویسم نظرم حذف می شود. این زبان را بچپانم توی دهانک کارآیی اش بیشتر است! راستی استاد ممنونم از این همه لطفی که به من دارید. شاید تنها انگیزه ام برای نوشتن شما باشید. تنها مشوق که هستید مسلمن. ممنون از بابت همه چیز.
اقای حمیدی بحث که فقط بر سر رفتن یک نفر نیست مشکل ذهنیت تک تک ادهای یک اجتماع است که مدتها طول می کشد تا اصلاح شود.......